«سميرا شاه بندري»همسر ايراني الاصل صدام حسين که در زمان جنگ عراق و آمريکا در جنوب لبنان به سر مي برد گفته بود: «من همسرم را مي شناسم، او کسي نيست که دستگير شود. »
هيچ کس نمي دانست که اين حرف ها گول زنکي بيش نيست. چه اينکه خفت و خواري براي صدام از همان نخستين ساعت هاي 21 مارس 2003 شروع شد. زماني که ضرب الاجل جرج بوش پسر به پايان رسيد و قيمت سوراخ موش در عراق به بالاترين قيمت موجود در تاريخ بين النهرين رسيد؛حتي گران تر از زماني که هولاکوخان بغداد را فتح کرد؛صدام هم در کمال بي شرمي پناه برد به يکي از همين سوراخ موش ها. ژنرالي که تا چند ساعت پيش از پايان ضرب الاجل براي آمريکايي ها و متحدانش شاخ و شانه مي کشيد و مي گفت عراق را به گورستان سربازان آمريکايي تبديل مي کند، حالا خزيده به دخمه اي در جايي در سرزمينش.
20 سالگي وارد حزب بعث شد. آن هم در زماني که دوران اوج سوسياليسم و پان عربيسم در جهان عرب بود
وقتي بغداد مرکز حکومت عراق سقوط کرد، همه رسانه هاي جهان تصاويري را نشان مي دادند که درآن يکي از مجسمه هاي بزرگ صدام در ميدان فلسطين بغداد مورد حمله مردم عراق قرارگرفته بود. مردمي که در نهايت خشم، مي خواستند اين تنديس نکبت بار را سرنگون کنند. ابتدا چند نفر سعي کردند از سکوي سيماني بالا بروند تا مجسمه را بياورند پايين اما موفق نشدند. بعدش هم چند تا عراقي درشت هيکل با کلنگ و پتک افتادند به جان آن سکوي سيماني تا با تخريب آن، مجسمه را به تاريخ ملحق کنند، که اين هم نشد. آخرش هم يک جرثقيل مکانيزه آمريکايي به راحتي آب خوردن تنديس غول پيکر صدام را واژگون کرد و مردم عراق کلي پايکوبي کردند و اشک شوق ريختند و بدين ترتيب خفتي ديگر براي صدام رقم خورد.
اما ذلت و خواري بالاتر در دسامبر آن سال در انتظار صدام بود. اين اتفاق در گودالي نزديک زادگاهش تکريت در روز شنبه 22 آذر سال 1382 ساعت هشت شب اتفاق افتاد. آن شب صدام حسين، ديکتاتور عراق در اوج خفت و خواري توسط نيروهاي آمريکايي بازداشت شد و بلافاصله به نقطه نامعلومي منتقل شد تا مثلاً از هرگونه سوء قصد در امان باشد. محل اختفاي صدام در تکريت را يک مرد تکريتي لو داده بود. آخر آمريکايي ها براي بازگشت صدام 25 ميليون دلار جايزه گذاشته بودند.
ذلت صدام در اينجا بود که او مثل ديکتاتورهاي پيش از خودش مثل هيتلر-که وقتي در تنگنا قرار گرفت خودکشي کرد-دست به خودکشي نزد. آخر خود صدام هم وقتي ذلت ديکتاتوري ديگر با نام محمدرضا پهلوي ، شاه ايران را ديده بودکه کشور را ترک مي کند گفته بود: «پس يک شاه براي چه کلت مي بندد؟!»
از بابت همين اظهار نظر بسياري انتظار داشتند که صدام در آخرين لحظات دست به خودکشي بزند اما چنين نشد و او همانطور که هزاران هزار خانواده را به خاک سياه نشاند ، به خاک سياه نشست.
و اين خبر خوشي را براي اولين بار در جهان، ايرانيان برملا کردند. خبرگزاري رسمي جمهوري اسلامي ايران، در 23 آذر به نقل از جلال طالبان عضو کُرد شوراي حکومتي انتقالي عراق، اعلام کرد که صدام حسين بازداشت شده است . اندکي پس از ايرنا، خبرگزاري رويتر آن را به نقل از ايرنا مخابره کرد و بعد هم باقي خبرگزاري ها و سايت هاي خبري. خبر بازداشت صدام حسين در حالي از تهران به سراسر جهان مخابره شد که رسانه هاي بين المللي هنوز با ترديد به تلاش منحصر به فرد خبرنگاران ايراني در کسب اين خبر مي نگريستند و اين چيزي نبود جز تلاش «فتاحي»خبرنگار گمنام ايراني که مهم ترين خبر سال 2003 را منتشر کرد.
در ابتدا همه ترديد داشتند، نمي دانستند واقعاً بايد به ميمنت اين خبر جشني برپا کرد يا اينکه همگان سر کارند. محور ترديدها اين بود که مي گفتند آيا فرد بازداشت شده صدام است يا يکي از بدل هايش. آخر صدام مانند بسياري از ديکتاتورهاي تاريخ بدل هايي داشت تا پيش مرگ او باشند؛ اما پل برمر حاکم وقت آمريکايي عراق اعلام کرد فرد بازداشت شده مورد آزمايش DNA قرار گرفته، پس از انطباق با DNA به دست آمده از فرزندان صدام -که چندي پيش از صدام کشته شده بودند- ثابت شده است که او همان صدام حسين است.
ساعتي بعد عبدالعزيز حکيم رئيس شوراي حکومتي انتقالي عراق هم اين آزمايش و نتيجه مثبت آن درباره تشخيص هويت صدام حسين را تأييد کرد.
مادرش«صبحاطلفاح المسلط» خيلي تلاش کرد که بچه را سقط کند اما نشد. بالاخره بچه به دنيا آمد. مي گويند چنگيز که متولد شد يک لخته خون در دستش بود. حالا اين يکي را نمي دانيم تولدش چه شکلي بود. هر که اطلاع دارد اين وسط ما را هم بي خبر نگذارد!
خلاصه برخلاف ميل مادر ، بچه به دنيا آمد. 28 آوريل 1938 بود يعني هشتم ارديبهشت 1316، در روستاي العوجه نزديک تکريت. پدرش عبدالمجيد، چوپان بود که پيش از تولد فرزندش مرد. البته در و همسايه مي گويند ناپديد شد. خدا عالم است. (1) به هر حال مادرش دوباره ازدواج کرد و حاصل اين وصلت سه برادر ناتني براي صدام بود: برزان ابراهيم حسن که بعدها رئيس پليس مخفي عراق و نماينده عراق در مقر سازمان ملل در ژنو شد، سباوي ابراهيم حسن ، او هم رئيس نيروهاي اطلاعاتي عراق شد و تبان ابراهيم حسن که وزير کشور صدام شد.
10سالش بود که به بغداد رفت تا با دايي اش خيرالله طلفاح زندگي کند. از دايي اش ياد گرفت که هيچ گاه به دشمنانش هرچند بسيار قدرتمند هم باشند تکيه نکند. هشت سال بعد صدام وارد دبيرستان ملي بغداد شد و در 19سالگي اولين اقدام جدي عملي اش شروع شد : قتل
20سالگي وارد حزب بعث شد. آن هم در زماني که دوران اوج سوسياليسم و پان عربيسم در جهان عرب بود. آخر جمال عبدالناصر از سال 1952 بر مصر حکومت مي کرد و همه جهان عرب را تحت تأثير خود گرفته بود.
صدام 21 ساله بود که کودتايي در عراق به رهبري ژنرال عبدالکريم قاسم عضو حزب بعث اتفاق افتاد و پادشاه عراق سرنگون شد . اما گروهي از اعضاي حزب بعث که صدام هم در بين آنها بود ظاهراً زياد از قيافه ژنرال قاسم خوش شان نمي آمد. بنابراين تصميم گرفتند نخست وزير را ترور کنند. ترور نافرجام بود. صدام داشت فرار مي کرد که گلوله اي به پايش شليک شد؛ اما صدام، گلوله را با دستش از پا بيرون کشيد و از مهلکه گريخت. چندي بعد به سمت سوريه فرار کرد و از آنجا هم بلافاصله به مصر. اين در حالي بود که او را در عراق به طور غيابي به اعدام محکوم کردند.
صدام در مصر به دانشگاه رفت و مدرکش را از دانشگاه حقوق دانشگاه قاهره گرفت. در 26 سالگي حزب بعث در عراق به قدرت رسيد و صدام بلافاصله آمد عراق ولي خوشي اش دوام چنداني نداشت چون هشت ماه بعد حزب بعث هم با يک کودتا ساقط شد و تعدادي از اعضايش از جمله صدام افتادند زندان. سه سالي حبس کشيد و آخرش هم نتوانست حبس را تحمل کند و فرار کرد.
خلاصه در کورس کودتا کردن چهار سال بعد ازآن کودتاي قبلي، حالا نوبت حزب بعث بود که کودتا کند. سال 1968 بعثي ها دوباره با کودتاه به قدرت رسيدند. صدام شد معاون شوراي فرماندهي انقلاب و معاون رئيس جمهور عراق. پنج سال بعد در ارتش عراق به مقام ژنرالي رسيد يعني عملاً همه کاره عراق شد.
صدام در عراقي که تنوع قومي و مذهبي زيادي داشت، سياست ويژه اي اتخاذ کرد. مثلاً سياست هاي اقتصادي اش عدالت محور بود و در جهت کاهش اختلاف طبقاتي و بالا بردن سطح زندگي مردم بود. صدام اين آرمان را در سال هاي اول حکومتش خوب اجرا کرد. مدرسه ها و بيمارستان هاي زيادي ساخت و پاي فناوري هاي جديدي را به عراق باز کرد. در کنار هم اينها صدام در سال 1972 نفت عراق را هم ملي کرد و با اختصاص درآمد حاصل از نفت، فقر را در عراق کم کرد.
البته صدام در حين تبديل عراق به يکي از پيشرفته ترين کشورهاي خاورميانه ، هرکدام از اعضاي حزب بعث را که احساس مي کرد موي دماغش اند، تصفيه کرد.
در دهه هفتاد حسن البکر رئيس جمهور عراق بود؛اما همه کارها در واقع به دست صدام انجام مي شد حتي اقدامات ديپلماتيک، به عنوان مثال در سال 1976 او سفري رسمي به فرانسه انجام داد و در سال 1979ارتباطش را با حزب بعث سوريه تشديد کرد. حافظ اسد هم بي ميل نبود که با همکاري او دو کشور عراق و سوريه را با هم متحد کند، البته اسد زيرکي مي خواست کشوري به رهبري خودش تشکيل دهد تا حسن البکر بشود معاون خودش. اما قدرت براي صدام حسين تکريتي خيلي بيشتر از اينها شيرين بود. تمايلش به قدرت و رفتارهاي سياسي او بالاخره در 16 ژوئيه سال 1979حسن البکر را مجبور به استعفا کرد و صدام شد رهبر بلامنازع کشور عراق.
اولين اقدام صدام در مقام رئيس جمهور اقدامي استثنايي بود . او همه اعضاي ارشد حزب بعث را در اتاقي جمع کرد و ورقه اي را به دست يکي از آنها داد . روي ورقه نوشته شده بود: «اين اسامي را بخوان . اينها کساني هستند که به من وفادار نبوده اند. »
هرکسي را که اسمش خوانده مي شد، به بيرون از اتاق مي بردند. ليست که تمام شد، کساني که در اتاق بودند، صداي چندين تير را شنيدند، صدام گفت: شما بايد خوشحال باشيد که در اين اتاق مانده ايد و هنوز زنده ايد . شما از نيروهاي وفادار من هستيد.
بيچاره حاضران از شدت خوشحالي نمي دانستند چه کنند. کف مي زدند و با اسلحه هاي کمري شان شليک هوايي مي کردند، البته خب مجبور هم بودند. اين صحنه کامل ترين چهره صدام بعد از سال 1979 است. چهره اي که کامل و جامع ترين تعريف از آن را بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران ارائه داد که «او يک ديوانه است. »
اين ديوانه سال بعد در 1980 به ايران حمله کرد و به مدت هشت سال ، طولاني ترين نبرد قرن بيستم را به راه انداخت، آن هم با يک ميليون نفر کشته ، دو ميليون نفر مجروح و صدها هزار نفر آواره.
جنگ با ايران که تمام شد رفت سراغ کويت، کلاً صدام گير داده بود که عراق بايد بزرگ تر شود. پيش تر مي خواست با ضميمه کردن عربستان ايران (خوزستان) به عراق اين اتفاق بيفتد. در سال 1990 مي خواست کل کويت ضميمه کشورش شود، البته آرزوي صدام درباره کويت مانند آرزويش درباره عربستان ايران نبود که محقق نشود. او 48 ساعته به هدفش رسيد و کويت را اشغال کرد . اما اين بار ديگر دونالد رامسفلد چراغ سبز نشان نداد و شوروي هم بر سرکار نبود که بخواهد حمايت تسليحاتي و مهندسي رزمي کند. او ديگر تنها بود.
از اين رو دول متحده و متفقه با هم ريختند سر صدام و دمار از روزگار ارتشش و مردمش درآوردند و بالاخره در عرض چند روز صدام را از کويت آوردند بيرون . اين ديوانه وقتي ديد دارد کويت را از دست مي دهد نامردي نکرد و چاه هاي نفت کويت را آتش زد. اين ديوانگي اش باعث شد سازمان ملل 12 سال عراق را تحريم «نفت در برابر غذا» کند. اين تحريم شرايط نکبت باري را براي مردم عراق رقم زد و فقر به معناي واقعي ارمغان جنگ آوري هاي صدام شد. البته براي کسي که بارها دست به قتل عام مردمش زده، رقم زدن همچين سرنوشتي براي آنها دور از انتظار نيست.
سکانس آخر فيلم صدام، عمليات طلوع سرخ بود. بينندگان تصاويري را مي ديدند که در آن مردي ژوليده که روزي مافياي تکريت را تشکيل داد و بعدها با ترفندهايش حاکم عراق شد و آرزوي حاکميت بر جهان عرب را در سر داشت، حالا در نهايت خفت در دست نيروهاي آمريکايي است و اين عاقبتي است براي همه ديکتاتورهاي جهان.
نظرات شما عزیزان: